![]()
RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com
|
ارزش دختران و زنها به عفت و پاکدامنی آنهاست و پاکدامنی بدون حجاب میسر نخواهد بود کسانی که امام مهدی را خیلی دوست دارند عفت حجاب 564-541 فتنه ها = 23 مهدی 23( صحیفه نور جلد 18 صفحه 72 ) زنهای قدیم بخاطر کارهای فراوان از خدا در خواست زن دوم برای همسرانشان می کردند با زن دوم و سوم کارشان به نصف تقلیل می یافت دوشیدن شترهاو گوسفندان و گاوها و رسیدگی به آنها به زن دوم و سوم برای همسرانشان افتخار می کردند هم از تنهایی هم از کار زیاد خلاص میشدند و زن اول مادر خرج بود و همه برای ایشان کار می کردند بداست همه برای یکی کار کنند ابله زنهایی که نگران این مسئله هستند «این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند.» ( صحیفه نور جلد 21 صفحه 289 )
اخیرا حضرت آیت الله موسوی بجنوردی فرموده اند که اختیار همسر دوم حرام است ضمن نقل فرمایشات ایشان به عنوان یک انسان عامی سوالاتی از ایشان مطرح می کنیم . فرموده اند :
« مجلس قصد تصویب قانونی را داشت که با توجه به آن، مرد برای ازدواج دوم، دیگر نیاز به اجازه همسر اولش نداشت. من شدیدا با این قانون مخالفت کردم و گفتم، این کار برای همسر اول مصداق شکنجه است و شبهه شرعی هم دارد. قرآن می فرماید: در صورت برقراری عدالت می توانید همسر دیگری اختیار کنید. حال من از شما می پرسم مرد 50 ساله ای که زن 20 ساله می گیرد، می تواند بین این دو عدالت برقرار کند؟ »
اولاً حضرت آیت الله بفرمایند که آیا اختیار همسر دوم فقط برای زنهای امروزی شکنجه است یا اینکه زن هزار سال پیش هم به هوویش حسادت می ورزیده و از این که شوهرش همسر دیگری داشته باشد رنج می برده ؟ آیا این مساله مختص به زنان امروز است ؟ اگر خیر پس چرا اسلام و ائمه معصومین با استناد به این دلیل که زن اول از ازدواج مجدد شوهرش ناراحت می شود آن را حرام اعلام نکرده اند ؟
دوماً : فرمایشات ایشان در مورد عدالت مرد میان همسران نیز در نوع خود جالب است . سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان ذیل این آیه شریفه حدیثی روایت کرده که به نظر پاسخ حضرت آیت الله را می دهد .
حدیث : « ابن ابی عوجاء ازهشام بن حکم پرسید:مگرخداوند حکیم نیست؟ گفت:آری اواحکم الحاکمین است. گفت:پس به من بگو این آیه که خداوند درآن می فرماید: ...فانکحواماطاب لکم من النساء مثنی وثلاث ورباع فان خفتم ان لاتعدلوا فواحده (3/نساء) آیا این واجب نیست؟ گفت:آری ابن ابی عوجاء گفت: ونیزبه من بگو درآیه129/سوره نساء که می گوید: شماهرگز نمی توانید میان زنان عدالت برقرارکنید،چگونه باحکیم بودن خداوند سازگاراست؟!
هشام جوابی نداشت،به مدینه نزدامام صادق(ع)رفت ودرخواست جواب نمود وحضرت فرمود:
منظورخداوند درآیه اول توانایی در نفقه است ودرآیه دوم منظورش عدم توانایی درمودت ودوست داشتن است. » ( کافی ، ج 5 ، ص 326 ، ح 1 )
همانطور که ملاحظه می فرمایید منظور از عدالت در آیه سوم سوره مبارکه نساء تساوی در میزان نفقه و خرج و مخارج زندگی است نه محبت و دوست داشتن و قرآن خود در آیه شریفه 129 همان سوره به عدم امکان عدالت در محبت دوست داشتن تصریح می کند . به نظر می رسد که حضرت آیت الله در استنباط از قرآن باید کمی بیشتر دقت کنند .حضرت آیت الله فرموده اند : « ببینید ما وقتی که از حقوق زن در اسلام سخن می گوییم، حرف هایی جدی داریم. من معتقدم که هیچ مردی نمی تواند دو تا زن بگیرد. این تعدد زوجات برای سرپرستان یتیمان است. قرآن می فرماید، (شما سرپرستان یتیمان مبادا کالای خوب را برای خودتان بردارید و کالای بد را برای یتیمان بگذارید و در ادامه نیز می فرماید، ای سرپرستان یتیمان اگر خوف دارید و مى ترسید از اینکه (به هنگام ازدواج با دختران یتیم ) عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان ، چشم پوشى کنید و) با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر، و اگر مى ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید تنها یک همسر بگیرید... )
اما باید توجه کنید که این اصلا به ما که شرایط آن روز نداریم، ربطی ندارد که بتوانیم دو، سه یا چهار تا زن بگیریم. این تعدد زوجات مربوط به سرپرستان مال یتیمان است. فراموش نکنیم که باز هم در ادامه همان آیه خداوند می فرمایند، اگر در مورد آن ها هم نمی توانید عادل باشید، یکی بیشتر نمی توانید بگیرید. ببینید اگر دومی را گرفتید، اولی باطل است چون در مقام حکم وضعی تعریف می شود و نه حکم تکلیفی. به خدا قسم اسلام غریب است. متاسفانه با شهوات خودمان تفسیر به رای می کنیم و همین سبب پیدایش اشکالات می شود. »
ایشان فرموده اند که تعدد زوجات مختص به سرپرستان یتیمان است اما این مساله نه از این آیه استنباط می شود و نه از روایات بلکه روایات ذیل آیه شریفه بر جواز آن برای همه مردها تاکید دارد . به عنوان نمونه حضرت رضا علیه السلام در فلسفه تعدد زوجات ضمن اینکه آن را مقید به مردان خاصی ندانسته اند فرموده اند : « دلیل اینکه مرد می تواند با چهار زن ازدواج کند ، اما بر زن حرام است که با بیش از یک مرد ازدواج کند این است که اگر مرد با چهار زن ازدواج کند ، فرزندش منتسب به اوست . اما اگر زن بیش از یک همسر داشته باشد ، معلوم نمی شود فرزندش از کیست و این امر باعث گم شدن انساب و تراث و خویشاوندی می گردد . » ( علل الشرایع به نقل از تفسیر برهان )
همچنین آیت الله شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام دلایلی جامعه شناختی برای این مساله ذکر فرموده اند که پرداختن به آن خالی از لطف نیست :
« اولا) قابل کارنیست که مردان بیشتراززنان درحوادث گوناگون درمعرض خطرنابودی قراردارند.
ثانیا) عمرزندگی جنسی مردان اززنان طولانی تراست.
ثالثا) درزنان ایامی بعلت عادت ماهانه وقسمتی ازدوران بارداری ازانجام عمل جنسی ممنوعیت می باشد ولی مردان چنین نیستند.
رابعا) گذشته ازهمه اینها زنانی که بعلت های مختلف شوهرانشان راازدست می دهند دیگرجایگاهی بعنوان همسراول درپیش مردان ندارند واگرقانون جوازتعدد زوجات نباشد باید مادام العمربی همسربمانند.
خامسا) گاهی تمایلات شدید مرد به داشتن فرزند وعقیم بودن زن و همچنین تمایل شدید مرد به مسایل جنسی وعدم توانایی همسراول براقنای اورا نیزمی توان به ادله جوازتعدد زوجات اضافه کرد و...
با درنظرگرفتن علت های مذکورناچاریم یکی از3راه زیرراانتخاب کنیم:
1- مردان تنها یک همسرداشته باشند وزنان دیگرهمیشه بی همسرباقی بمانند وبا مشکلاتشان دست وپنجه نرم کنند.
2- مردان تنها یک همسرقانونی داشته باشندوبازنان بی شوهردیگررابطه نامشروع برقرارکنند تاهم نیازخود وهم نیازآنان رابرطرف کنند.
3- کسانی که قدرت وتوانایی اداره بیش ازیک همسررادارند درصورتی که شرایط لازم ازقبیل"توان جسمی،مالی،اخلاقی وایجادعدالت رادارند" بتوانند برای خود بیش ازیک همسرانتخاب کنند.
مسلما راه اول ودوم مورد قبول نمی باشد چرا؟
چون درراه اول چاره ای جزمبارزه باغرایزونیازهای روحی وجسمی بشرنداریم واین ممنوع است. ودرراه دوم رسمیت شمردن فحشاء می شود وعلاوه براین موجب لگدمال شدن شخصیت زنان است وتضمینی برای تامین آینده آنها وجود ندارد واین منافات عقلی دارد.
پس چاره ای جزقبول تعدد زوجات البته با شرایط سنگین آن نداریم .
نزن نزن در كسي كه ميزنند درت را اگر دوست داري با ناموست همان شود كه با ناموس ديگران كردي ّپس خدا را در نظر نگير و نا مسلمان باش اهل دوزخ بخاطر چند حرف كه زن طلاق نمي هند مگر به مادرت تجاوز كرده اند كه مي خواهي زنت را طلاق بدهي بدان كه در آينده با دختر تو همين كار را خواهند كردو روز قيامت طلاق دهندگان نابكار روسياه محشور خواهند شد کسانی که ازدواج می کنند دینشان کامل میشود و کسانی که طلاق می دهند نصف دینشان را از دست میدهند و دعایشان هرگز مستجاب نخواهد شد خداوند از حقه بازان متنفر است طلاق یه زوج 171+370 شیطان = 541 فتنه ها 541 دشمنه اسلامی 541 آفت کلی 541 مرگ کافر 541 قاتلی 541 در صدر اسلام دو نفر تصمیم به طلاق صیغه همسرانشان بدون مهریه گرفتند که آیه نازل شد مهریه همسرانشان را بدهند ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 اهله شر541 فتنه ها 541 ظالم منهای مقصر = 541 آفت کلی 541 قاتلی 541 سؤال: انواع طلاق و شرایط طلاق در فقه شیعه چگونه است؟ جواب: در اسلام به همان اندازه كه از ازدواج تمجيد و بدان سفارش شده است، از طلاق نكوهش و نهى شده است؛ لذا رسول خدا صلی الله علیه وآله در این رابطه می فرمایند:«ما مِنْ شَىْءٍ ابْغَضُ الَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَيْتٍ يَخْرَبُ فِى الاسْلامِ بِالْفُرْقَةِ »؛[1]چيزى نزد خداوند بزرگ نكوهيده تر از اين نيست كه خانه اى در اسلام به سبب جدايى [طلاق] ويران گردد. بدين سبب در اسلام تدبيرى انديشيده و تمهيداتى پيشبينى شده تا اين «بدترين حلال» به وقوع نپيوندد و آوار جدايى، احساسات و عواطف و آرزوهاى اعضاى خانواده به ويژه كودكان را قربانى بى رحمى خود نسازد و عشق و محبت را به كينه و نفرت تبديل نكند. انواع طلاق طلاق به دو نوع بائن و رجعى تقسيم مى شود: الف) بائن طلاق بائن آن است كه شوهر بعد از آن حقّ رجوع[2] به زن را ندارد، خواه زن عدّه داشته يا نداشته باشد. طلاق بائن، خود به شش گونه زير ممكن است رخ دهد: 1. طلاق خُلع: اگر زن از شوهرش متنفّر باشد و مهريه يا مال ديگرى را، گرچه بيش تر از مهر باشد، به شوهر ببخشد تا طلاقش دهد، چنين طلاقى را خلع گويند.[3] 2. طلاق مبارات: اين نوع طلاق هنگامى رخ مى دهد كه زن و شوهر، يكديگر را دوست نداشته باشند و زن مالى به شوهرش ببخشد- كه بيش تر از مقدار مهر نباشد و احتياط اين است كه كم تر باشد- تا شوهرش او را طلاق دهد.[4] 3. طلاق همسرى كه به سن بلوغ- 9 سال قمرى- نرسيده است. 4 و 5. طلاق زن يائسه و زنى كه با او آميزش نشده است. 6. طلاق سومى كه پيش از آن- بين طلاق اوّل و دوم و دوم و سوم- رجوع كرده باشد، گرچه اين رجوع با عقد جديد و پس از خروج زن از عدّه باشد.[5] ب) طلاق رجعى طلاق رجعى آن است كه مرد پيش از اتمام عدّه زن مطلّقه، او را به همسرى سابق برمى گرداند. چنين كارى در طلاق بائن و پس از اتمام عدّه ممنوع است. [6] رجوع و بازگشت مرد مى تواند زبانى باشد و به همسرش بگويد تو را به ازدواج خويش بازگرداندم و مى تواند عملى باشد و يا رفتارى داشته باشد كه جز براى مرد نسبت به همسرش جايز نيست.[7] زنى كه طلاق رجعى گرفته، در احكام همانند همسر مرد است و استحقاق نفقه و مسكن و لباس را دارد ... ارث ميان او و شوهر برقرار است، عقد خواهر او بر مرد حرام است و كفن و زكات فطره او نيز بر عهده شوهرش مىباشد. مرد حق ندارد زنش را كه طلاق رجعى گرفته از منزل اخراج كند تا عدّهاش تمام شود ... چنانكه زن حق ندارد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود مگر براى كارى ضرورى يا واجبى كه وقتش تنگ است. [8] شرايط طلاق براى صحّت طلاق، سه دسته شرط لازم است كه مربوط به اصل طلاق، طلاق دهنده و طلاق گيرنده مىشود. الف. شرايط اصل طلاق 1. خواندن صيغه مخصوص، كه عبارت است از «انْتِ طالِقٌ: تو رها هستى» و مانند آن كه طلاق گيرنده را دقيقاً معيّن كند. همچنين طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود.[9] 2. صيغه طلاق بايد منجّز و بدون قيد و شرط باشد: پس اگر صيغه را مشروط به شرطى بكند، باطل است، خواه وقوع شرط احتمالى يا يقينى باشد مثل اين كه بگويد: «انْتِ طالِقٌ انْ جاءَ زَيْدٌ: اگر زيد بيايد تو رها هستى.» يا «انْتِ طالِقٌ انْ طَلَعَتِ الشَّمْسُ: اگر خورشيد، طلوع كند تو رها هستى.»[10] 3. حضور دو شاهد عادل: شاهدان بايد مرد باشند و خواندن صيغه را بشنوند؛ چه طلاق دهنده به آنان بگويد شاهد باشيد يا نگويد. همينطور هردو بايد به اتّفاق شاهد صيغه باشند و صيغه به طور انفرادى و جداگانه نزد هريك از شهود كافى نيست؛ چنانكه شهادت زنان، چه تنها باشند و چه همراه مرد، اعتبار ندارد. [11] ب. شرايط طلاق دهنده 1. بلوغ: بنابر احتياط واجب، طلاق نابالغ، صحيح نيست؛ چه بى واسطه چه با واسطه وكيل، اگر چه مميز و ده ساله باشد. [12] 2. عقل: طلاق شخص ديوانه صحيح نيست؛ چه ديوانگى اش دائم باشد و چه دوره اى و طلاق را در حال جنون انجام دهد. شخص مست و هركس كه به طريقى عقلش را از دست داده نيز مانند ديوانه است.[13] 3. قصد: يعنى شوهر به طور جدّى تصميم به طلاق داشته باشد. بنابراين طلاق غيرمصمّم مثل كسى كه خواب است يا به طور سهوى و اشتباهى و شوخى صيغه طلاق را بخواند صحيح نيست. [14] 4. اختيار: به اين معنا كه اكراه و اجبارى در كار نباشد. پس اگر كسى را به ضرر مالى، جانى و آبرويى تهديد كنند كه زنش را طلاق دهد، چنين طلاقى صحيح نيست.[15] ج. شرايط طلاق گيرنده 1. زن بايد در وقت طلاق، از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكى بوده با او نزديكى نكرده باشد.[16] اين شرط در سه صورت لازم الاجرا نيست: الف: آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد. ب:زن آبستن باشد. ج: مرد به واسطه غايب بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.[17] 2. همسر دائمى مرد باشد. بنابراين، طلاق همسر موقت، بى معنا و باطل است.[18] 3. معين باشد. اگر مرد داراى يك همسر است، همين قدر كه بگويد: (زَوْجَتى طالقٌ: همسر من رها است) كافى است، ولى اگر بيش از يك همسر دارد بايد آن را كه مى خواهد طلاق دهد با نام يا اشاره معين نمايد.[19]
1. وسائل الشيعه، ج 22، ص 7. 2. اگر مرد، حقّ رجوع داشته باشد بدون اجراى صيغه عقد، زندگى مشترك را شروع مى كنند و اگر حق رجوع نداشته باشد بايد با شرايط خاصى دوباره صيغه عقد جارى كنند. 3. تحريرالوسيله، ج 2، ص 352، مسأله 13 و توضيح المسائل، مسأله 2528. 4. همان، ص 353، مسأله 19.( تذكر: در طلاق خلع و مبارات اگر زن به بذل خود برگردد مرد حق رجوع پيدا مى كند.) 5. همان، ص 332، پيش از مسأله 1. 6. همان، ص 347، پيش از مسأله 1. 7 . همان، مسأله 1. 8. همان، ص 346، مسأله 12. 9. توضيح المسائل، مسأله 2508. 10. تحريرالوسيله، ج 2، ص 330، مسأله 6. 11. همان، ص 331، مسأله 9. 12. همان، ص 325، مسأله 1. 13. تحرير الوسيله، ج 2، ص 325، مسأله 1. 14. همان، ص 326، مسأله 3. 15. همان، مسأله 3 و 4. 16. توضيح المسائل، مسأله 2499. 17. همان، مسأله 2500. 18. تحريرالوسيله، ج 2، ص 327، مسأله 10. 19. همان، ص 329، مسأله 17. شرايط طلاق در اهل سنت
سؤال: شروط طلاق دهنده بر طبق فقه اهل سنت چیست؟ جواب: برطبق فقه اهل سنت در طلاق شرایطی معتبراست که برخی مربوط به طلاق دهنده است و برخی مربوط به طلاق داده شده و برخی مربوط به صیغه ی طلاق است. در کتاب:«الموسوعة الکویتیة»؛ در باب شروط طلاق دهنده، شرایطی ذکر شده که عبارتند از: 1) اینکه طلاق دهنده همسر شرعی زن باشد. 2) اینکه طلاق دهنده به سن بلوغ شرعی رسیده باشد؛ بنابراین طلاق شخص صغیر که هنوز به سن بلوغ نرسیده صحیح نخواهد بود، خواه ولی او به وی اذن دهد یا اینکه ندهد، ولّی او طلاق وی را اجازه دهد یا ندهد. 3) اینکه طلاق دهنده عاقل باشد؛ بنابراین طلاق شخص دیوانه صحیح نمی باشد؛ همچنین فقها شخص خواب و بیهوش را به دیوانه ملحق نموده اند. 4) اینکه طلاق دهنده دارای قصد و اختیار باشد؛ لذا طلاق شخصی که مجبور به طلاق دادن شده، واین اجبار نیز به حق نمی باشد،[1] بر طبق مذهب مالکیه و شافعیه و حنبلیه صحیح نمی باشد؛ اما حنفی ها به طور مطلق قائل به صحت طلاق شخص مکرَه شده اند. فقهای اهل سنت در مورد شخص«هازل»،[2] قائل به صحت طلاق وی شده اند؛ زیرا که وی قصد لفظ را نموده، هر چند که قصد معنای آنرا ننموده است. فقهای اهل سنت در مورد شخص«مخطیء»،[3] نیز اختلاف نموده اند. جمهور فقها قائل به عدم صحت طلاق وی می باشند؛ اما حنفی ها قائل به صحت طلاق وی می باشند. در مورد شخص سفیه:( كسى كه مال خود را بيهوده مصرف مى كند و توانايى نگه دارى و معامله با آن را ندارد)، جمهور اهل سنت قائل به واقع شدن طلاق از طرف وی می باشند. همچنین فقهای اهل سنت در مورد طلاق شخص مریض قائل به صحت طلاق وی شده اند.[4]
1. اجبار به حق از سوی حاکم شرع می باشد. 2. شخصی که لفظ طلاق را می گوید و نسبت به لفظ قصد دارد؛ اما نسبت به مدلول و محتوای لفظ دارای قصد نمی باشد 3.مخطیء کسی است که قصد لفظ را ننموده است، به اینکه قصد وی این بود که به همسرش بگوید:«یا جمیلة»، ولی اشتباها به او گفت:«یا طالق». 4.الموسوعة الکویتیة،ج29،ص13الی25:« شُرُوطُ الطَّلاَقِ : يُشْتَرَطُ فِي الْمُطَلِّقِ لِيَقَعَ طَلاَقُهُ عَلَى زَوْجَتِهِ صَحِيحًا شُرُوطٌ ، هِيَ : الشَّرْطُ الأَْوَّل - أَنْ يَكُونَ زَوْجًا : 15 - وَالزَّوْجُ : هُوَ مَنْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْمُطَلَّقَةِ عَقْدُ زَوَاجٍ صَحِيحٍ . الشَّرْطُ الثَّانِي - الْبُلُوغُ : 16 - ذَهَبَ جُمْهُورُ الْفُقَهَاءِ إِلَى عَدَمِ وُقُوعِ طَلاَقِ الصَّغِيرِ مُمَيِّزًا أَوْ غَيْرَ مُمَيِّزٍ ، مُرَاهِقًا أَوْ غَيْرَ مُرَاهِقٍ ، أُذِنَ لَهُ بِذَلِكَ أَمْ لاَ ، أُجِيزَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ الْوَلِيِّ أَمْ لاَ ، عَلَى سَوَاءٍ ، ذَلِكَ لأَِنَّ الطَّلاَقَ ضَرَرٌ مَحْضٌ ، فَلاَ يَمْلِكُهُ الصَّغِيرُ وَلاَ يَمْلِكُهُ وَلِيُّهُ ... الشَّرْطُ الثَّالِثُ - الْعَقْل : 17 - ذَهَبَ الْفُقَهَاءُ إِلَى عَدَمِ صِحَّةِ طَلاَقِ الْمَجْنُونِ وَالْمَعْتُوهِ لِفِقْدَانِ أَهْلِيَّةِ الأَْدَاءِ فِي الأَْوَّل ، وَنُقْصَانِهَا فِي الثَّانِي ، فَأَلْحَقُوهُمَا بِالصَّغِيرِ غَيْرِ الْبَالِغِ ، فَلَمْ يَقَعْ طَلاَقُهُمَا لِمَا تَقَدَّمَ مِنَ الأَْدِلَّةِ . وَهَذَا فِي الْجُنُونِ الدَّائِمِ الْمُطْبِقِ ، أَمَّا الْجُنُونُ الْمُتَقَطِّعُ ، فَإِنَّ حُكْمَ طَلاَقِ الْمُبْتَلَى بِهِ مَنُوطٌ بِحَالِهِ عِنْدَ الطَّلاَقِ ، فَإِنْ طَلَّقَ وَهُوَ مَجْنُونٌ لَمْ يَقَعْ ، وَإِنْ طَلَّقَ فِي إِفَاقَتِهِ وَقَعَ لِكَمَال أَهْلِيَّتِهِ . وَقَدْ أَلْحَقَ الْفُقَهَاءُ بِالْمَجْنُونِ النَّائِمَ ، وَالْمُغْمَى عَلَيْهِ ، وَالْمُبَرْسَمَ ، وَالْمَدْهُوشَ، وَذَلِكَ لاِنْعِدَامِ أَهْلِيَّةِ الأَْدَاءِ لَدَيْهِمْ وَلِحَدِيثِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاَثَةٍ . . . وَحَدِيثِ : لاَ طَلاَقَ وَلاَ عَتَاقَ فِي إِغْلاَقٍ ... الشَّرْطُ الرَّابِعُ - الْقَصْدُ وَالاِخْتِيَارُ : 19 - الْمُرَادُ بِهِ هُنَا : قَصْدُ اللَّفْظِ الْمُوجِبِ لِلطَّلاَقِ مِنْ غَيْرِ إِجْبَارٍ . وَقَدِ اتَّفَقَ الْفُقَهَاءُ عَلَى صِحَّةِ طَلاَقِ الْهَازِل ، وَهُوَ : مَنْ قَصَدَ اللَّفْظَ ، وَلَمْ يَرِدْ بِهِ مَا يَدُل عَلَيْهِ حَقِيقَةً أَوْ مَجَازًا ، وَذَلِكَ لِحَدِيثِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - : ثَلاَثٌ جِدُّهُنَّ جِدٌّ ، وَهَزْلُهُنَّ جِدٌّ : النِّكَاحُ وَالطَّلاَقُ وَالرَّجْعَةُ وَلأَِنَّ الطَّلاَقَ ذُو خَطَرٍ كَبِيرٍ بِاعْتِبَارِ أَنَّ مَحَلَّهُ الْمَرْأَةُ ، وَهِيَ إِنْسَانٌ ، وَالإِْنْسَانُ أَكْرَمُ مَخْلُوقَاتِ اللَّهِ تَعَالَى ، فَلاَ يَنْبَغِي أَنْ يَجْرِيَ فِي أَمْرِهِ الْهَزْل ، وَلأَِنَّ الْهَازِل قَاصِدٌ لِلَّفْظِ الَّذِي رَبَطَ الشَّارِعُ بِهِ وُقُوعَ الطَّلاَقِ ، فَيَقَعُ الطَّلاَقُ بِوُجُودِهِ مُطْلَقًا . أَمَّا الْمُخْطِئُ ، وَالْمُكْرَهُ ، وَالْغَضْبَانُ ، وَالسَّفِيهُ ، وَالْمَرِيضُ ، فَقَدِ اخْتَلَفَ الْفُقَهَاءُ فِي صِحَّةِ طَلاَقِهِمْ عَلَى التَّفْصِيل التَّالِي . أ - الْمُخْطِئُ : 20 - الْمُخْطِئُ هُنَا : مَنْ لَمْ يَقْصِدِ التَّلَفُّظَ بِالطَّلاَقِ أَصْلاً ، وَإِنَّمَا قَصَدَ لَفْظًا آخَرَ ، فَسَبَقَ لِسَانُهُ إِلَى الطَّلاَقِ مِنْ غَيْرِ قَصْدٍ ، كَأَنْ يُرِيدَ أَنْ يَقُول لِزَوْجَتِهِ : يَا جَمِيلَةُ ، فَإِذَا بِهِ يَقُول لَهَا خَطَأً : يَا طَالِقُ وَهُوَ غَيْرُ الْهَازِل ، لأَِنَّ الْهَازِل قَاصِدٌ لِلَفْظِ الطَّلاَقِ ، إِلاَّ أَنَّهُ غَيْرُ قَاصِدٍ لِلْفُرْقَةِ بِهِ . وَقَدِ اخْتَلَفَ الْفُقَهَاءُ فِي حُكْمِ طَلاَقِ الْمُخْطِئِ . فَذَهَبَ الْجُمْهُورُ إِلَى عَدَمِ وُقُوعِ طَلاَقِهِ قَضَاءً وَدِيَانَةً ، هَذَا إِذَا ثَبَتَ خَطَؤُهُ بِقَرَائِنِ الأَْحْوَال ، فَإِذَا لَمْ يَثْبُتْ خَطَؤُهُ وَقَعَ الطَّلاَقُ قَضَاءً ، وَلَمْ يَقَعْ دِيَانَةً ، وَذَلِكَ لِحَدِيثِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - : إِنَّ اللَّهَ وَضَعَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ وَالنِّسْيَانَ وَمَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ. وَلاَ يُقَاسُ حَالُهُ عَلَى الْهَازِل ؛ لأَِنَّ الْهَازِل ثَبَتَ وُقُوعُ طَلاَقِهِ عَلَى خِلاَفِ الْقِيَاسِ بِالْحَدِيثِ الشَّرِيفِ الْمُتَقَدِّمِ ، وَمَا كَانَ كَذَلِكَ فَلاَ يُقَاسُ غَيْرُهُ عَلَيْهِ . وَذَهَبَ الْحَنَفِيَّةُ إِلَى أَنَّ طَلاَقَ الْمُخْطِئِ وَاقِعٌ قَضَاءً ، ثَبَتَ خَطَؤُهُ أَمْ لاَ ، وَلاَ يَقَعُ دِيَانَةً ، وَذَلِكَ لِخُطُورَةِ مَحَل الطَّلاَقِ ، وَهُوَ الْمَرْأَةُ ، وَلأَِنَّ فِي عَدَمِ إِيقَاعِ طَلاَقِهِ فَتْحَ بَابِ الاِدِّعَاءِ بِذَلِكَ بِغَيْرِ حَقٍّ لِلتَّخَلُّصِ مِنْ وُقُوعِ الطَّلاَقِ وَهُوَ خَطِيرٌ ، وَذَرِيعَةٌ يَجِبُ سَدُّهَا . ب - الْمُكْرَهُ : 21 - الإِْكْرَاهُ هُنَا مَعْنَاهُ : حَمْل الزَّوْجِ عَلَى الطَّلاَقِ بِأَدَاةٍ مُرْهِبَةٍ . وَقَدْ ذَهَبَ جُمْهُورُ الْفُقَهَاءِ إِلَى عَدَمِ وُقُوعِ طَلاَقِ الْمُكْرَهِ إِذَا كَانَ الإِْكْرَاهُ شَدِيدًا ، كَالْقَتْل ، وَالْقَطْعِ ، وَالضَّرْبِ الْمُبَرِّحِ ، وَمَا إِلَى ذَلِكَ ، وَذَلِكَ لِحَدِيثِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : لاَ طَلاَقَ وَلاَ عَتَاقَ فِي إِغْلاَقٍ وَلِلْحَدِيثِ الْمُتَقَدِّمِ : إِنَّ اللَّهَ وَضَعَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ وَالنِّسْيَانَ وَمَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَلأَِنَّهُ مُنْعَدِمُ الإِْرَادَةِ وَالْقَصْدِ ، فَكَانَ كَالْمَجْنُونِ وَالنَّائِمِ ، فَإِذَا كَانَ الإِْكْرَاهُ ضَعِيفًا ، أَوْ ثَبَتَ عَدَمُ تَأَثُّرِ الْمُكْرَهِ بِهِ ، وَقَعَ طَلاَقُهُ لِوُجُودِ الاِخْتِيَارِ . وَذَهَبَ الْحَنَفِيَّةُ إِلَى وُقُوعِ طَلاَقِ الْمُكْرَهِ مُطْلَقًا ؛ لأَِنَّهُ مُخْتَارٌ لَهُ بِدَفْعِ غَيْرِهِ عَنْهُ بِهِ ، فَوَقَعَ الطَّلاَقُ لِوُجُودِ الاِخْتِيَارِ . وَهَذَا كُلُّهُ فِي الإِْكْرَاهِ بِغَيْرِ حَقٍّ ، فَلَوْ أُكْرِهَ عَلَى الطَّلاَقِ بِحَقٍّ ، كَالْمُولِي إِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ الإِْيلاَءِ بِدُونِ فَيْءٍ فَأَجْبَرَهُ الْقَاضِي عَلَى الطَّلاَقِ فَطَلَّقَ ، فَإِنَّهُ يَقَعُ بِالإِْجْمَاعِ. ج - الْغَضْبَانُ : 22 - الْغَضَبُ : حَالَةٌ مِنْ الاِضْطِرَابِ الْعَصَبِيِّ ، وَعَدَمِ التَّوَازُنِ الْفِكْرِيِّ ، تَحِل بِالإِْنْسَانِ إِذَا عَدَا عَلَيْهِ أَحَدٌ بِالْكَلاَمِ أَوْ غَيْرِهِ . وَالْغَضَبُ لاَ أَثَرَ لَهُ فِي صِحَّةِ تَصَرُّفَاتِ الإِْنْسَانِ الْقَوْلِيَّةِ ، وَمِنْهَا الطَّلاَقُ ، إِلاَّ أَنْ يَصِل الْغَضَبُ إِلَى دَرَجَةِ الدَّهَشِ ، فَإِنْ وَصَل إِلَيْهَا لَمْ يَقَعْ طَلاَقُهُ ، لأَِنَّهُ يُصْبِحُ كَالْمُغْمَى عَلَيْهِ . وَالْمَدْهُوشُ هُوَ : مَنْ غَلَبَ الْخَلَل فِي أَقْوَالِهِ وَأَفْعَالِهِ الْخَارِجَةِ عَنْ عَادَتِهِ بِسَبَبِ غَضَبٍ اعْتَرَاهُ ... د - السَّفِيهُ : 23 - السَّفَهُ : خِفَّةٌ فِي الْعَقْل تَدْعُو إِلَى التَّصَرُّفِ بِالْمَال عَلَى غَيْرِ وَفْقِ الْعَقْل وَالشَّرْعِ . وَقَدْ ذَهَبَ جُمْهُورُ الْفُقَهَاءِ إِلَى وُقُوعِ طَلاَقِ السَّفِيهِ ؛ لأَِنَّهُ مُكَلَّفٌ مَالِكٌ لِمَحَل الطَّلاَقِ ، وَلأَِنَّ السَّفَهَ مُوجِبٌ لِلْحَجْرِ فِي الْمَال خَاصَّةً ، وَهَذَا تَصَرُّفٌ فِي النَّفْسِ ، وَهُوَ غَيْرُ مُتَّهَمٍ فِي حَقِّ نَفْسِهِ ، فَإِنْ نَشَأَ عَنْ طَلاَقِ السَّفِيهِ آثَارٌ مَالِيَّةٌ كَالْمَهْرِ فَهِيَ تَبَعٌ لاَ أَصْلٌ . وَخَالَفَ عَطَاءٌ ، وَقَال بِعَدَمِ وُقُوعِ طَلاَقِ السَّفِيهِ . هـ - الْمَرِيضُ : 24 - الْمَرَضُ إِذَا أُطْلِقَ فِي عُرْفِ الْفُقَهَاءِ انْصَرَفَ إِلَى مَرَضِ الْمَوْتِ غَالِبًا ، إِلاَّ أَنْ يَنُصَّ فِيهِ عَلَى غَيْرِهِ . وَقَدِ اتَّفَقَ الْفُقَهَاءُ عَلَى صِحَّةِ طَلاَقِ الْمَرِيضِ مُطْلَقًا ، سَوَاءٌ أَكَانَ مَرَضَ مَوْتٍ أَمْ مَرَضًا عَادِيًّا ، مَا دَامَ لاَ أَثَرَ لَهُ فِي الْقُوَى الْعَقْلِيَّةِ ، فَإِنْ أَثَّرَ فِيهَا دَخَل فِي بَابِ الْجُنُونِ وَالْعَتَهِ وَغَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا تَقَدَّمَ . إِلاَّ أَنَّ الْمَرِيضَ مَرَضَ مَوْتٍ بِخَاصَّةٍ إِذَا طَلَّقَ زَوْجَتَهُ الْمَدْخُول بِهَا فِي مَرَضِهِ بِغَيْرِ طَلَبٍ مِنْهَا أَوْ رِضًا طَلاَقًا بَائِنًا ، ثُمَّ مَاتَ وَهِيَ فِي عِدَّتِهَا مِنْ طَلاَقِهِ هَذَا ، فَإِنَّهُ يُعَدُّ فَارًّا مِنْ إِرْثِهَا حُكْمًا ، وَتَرِثُ مِنْهُ رَغْمَ وُقُوعِ الطَّلاَقِ عَلَيْهَا عِنْدَ جُمْهُورِ الْفُقَهَاءِ . وَقَيَّدَ الْحَنَفِيَّةُ ذَلِكَ بِمَا إِذَا لَمْ تَطْلُبِ الطَّلاَقَ الْبَائِنَ ، فَإِذَا طَلَبَتْ هَذَا الطَّلاَقَ فَلاَ تَرِثُ . وَخَالَفَ الشَّافِعِيَّةُ ؛ وَقَالُوا بِعَدَمِ إِرْثِ الْبَائِنَةِ ، أَمَّا الْمُعْتَدَّةُ مِنْ طَلاَقٍ رَجْعِيٍّ فَتَرِثُ بِالاِتِّفَاقِ . أَمَّا الْمَرِيضُ بِغَيْرِ مَرَضِ الْمَوْتِ وَكَذَلِكَ غَيْرُ الْمَرِيضِ فَلاَ يَتَأَتَّى فِي طَلاَقِهِمَا الْفِرَارُ مِنَ الإِْرْثِ .
نظرات شما عزیزان: الله 18 سلطان 18 جانشین 18 مکتب18 جانشین 18 بدین 18 الله 18+64 دین = 82 امام 82 مهدی 82 جانشین حضر ت محمد ابن عبدالله 110 علی 110 جانشین اصلی آخرین پیامبر الهی 110 خلیفه اول امام واقعی امشب شب قدرمی باشد23مهدی23رهبر23 طبیب23 الگوی 23جهان اسلام 23جانشینه 23 اصلی23ناب الله23 آئین23ملائک سنگ کیسه صفرا اگه می خوای نمیری نخور نمکو روغنو شیرینی قی کردن بهترین دوای جسم میباشد قی کردن از تجمع سنگ در کیسه صفراء جلو گیری می کند وقتی کیسه صفرا پر ش به ابجد53 صلوات برمحمد53 احمد 53 علی26+27 فاطمه = 53 آل طاها آل یاسین53امام جانشین پیامبر53 شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319راه الهی الله 319 شهید 319 فلسفه دین 3319 سردار سلیمانی آیا وقت آن نرسیده تا جنایتکاران را سر جایشان بنشانیم نام تو اسم اعظم پروردگار است منتخب رسول ابن عم نبی عم یتساءلون عن نباء العظیم الذی هم فیه مختلفون ثم دین الله اصل اسلام 59 مهدی 59 دین واقعی اسلام 59 دین الله شیعه59 شیعه اصل اسلامه59دین واقعی اسلام59 چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟ «ث ، ج ، خ ،ز ، ش ، ظ ،ف» ظالم عالم مقصر عالم کیست بدبخت عالم کیست مذهب عالم کیست 740اندیشه شیطان740مقصرعمر740 مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمددین نمونه الله 53 53دین کامل الله 53 چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟«ث ،ج ،خ ،ز،ش،ظ،ف» قدرت علمی امام مهدی میتواند عرش رابه لرزه درآو رهبر آسمانی الله 59مهدی 59آخرین امام دین اسلام59 دین الله 34+25 اصل اسلام=59 مهدی59دین واقعی اسلام59 دین۶۴ الله محمدعلی۶۴جانشین محمدعلی۶۴دین۶۴الله محمدعلی۶۴تنها برگزیده دین۶۴نماینده غدیری۶۴ اصحاب یمین بیماری های سگ مهمترین بیماری سگ میرینه تو خونه بوگندشم میمونه فرمانده دلاور دین اسلامی 110 علی 110 دین الهی 110ریاضی در قرآن فضائل امام علی از نظر دشمنان امام علی کشته شدگان بت پرست که به دست با کفایت مولاء علی در جنگها بدر احد خندق تبوک و فتح مکه کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست |
تير 1400 4
خرداد 1400 3 ارديبهشت 1400 2 فروردين 1400 1 اسفند 1399 12 بهمن 1399 11 دی 1399 10 آذر 1399 9 آبان 1399 8 مهر 1399 7 شهريور 1399 6 مرداد 1399 5 تير 1399 4 خرداد 1399 3 فروردين 1399 1 خرداد 1396 3 ارديبهشت 1396 2 فروردين 1396 1 اسفند 1395 12 بهمن 1395 11 آبان 1395 8 مهر 1395 7 شهريور 1395 6 مرداد 1395 5 تير 1395 4 خرداد 1395 3 ارديبهشت 1395 2 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 بهمن 1392 11 |